دیوانه

ساخت وبلاگ
دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد

هر چه به سرم آمده را عشق رقم زد 

تن خانه نشین ، روح من اما سر کوچه

بر پنجره ای خیره شد و مست قدم زد 

شاعر شدم آن شاعر دیوانه که بی تو

هرشب جگرش سوخت و تا صبح قلم زد

بی خوابی شب ها همه تقصیر دلم بود

در قهوه ی خود چشم تو را ریخت و هم زد

آنروز که گفتم به خدا نیستم عاشق

خوردم قسم کذب و خدا بر کمرم زد

در پای تو افتاده ام ای دوست نظرکن

مجنون شده ام عشق تو آخر به سرم زد

نوشته شده در سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۶ساعت 19:2 توسط پرستو|

پرستو...
ما را در سایت پرستو دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5parastooyarama بازدید : 112 تاريخ : دوشنبه 9 بهمن 1396 ساعت: 12:31